ناشنیده ای از لحظات ارتحال علامه محمدتقی جعفری

در ميان هشدارگيرندگانِ اين درس هاي آموزنده، استاد محمدتقی جعفري حكايتي ديگر دارد. او در مواجهه خويش با جدّي ترين قيافه زندگي، اصيل ترين واقعيّت را آموخته بود؛ آنجا كه معرف مردي رحيل و آسمان پرواز، رازِ كوچ خود را با او در ميان نهاده، اين شعر را در لوح دلش حكّاكي كرده بود:

تا رسد دستت به خود، شو كارگر چون فُتي از كار، خواهي زد به سر

آن درس آموز، كسي جز شيخ متألّهان مرتضي طالقاني نبود و اين درس آموز، كسي جز محمدتقی جعفري نه!

... سه ساعت قبل از کوچ ابدی، استاد جعفری به فرزندش اشاره اي مي كند. اين اشاره ، به معناي درخواستي از فرزند بود. اما به علت از دست رفتنِ قدرت تكلم وی كه بعد از سكته مغزي حین بیماری سرطان بر او عارض شده بود، فرزند متوجه درخواست پدر نمي شد ... سرانجام پس از حدود يك ساعت، وي منظور پدر را درك می كند. داخل كيف شخصیِ محمد تقی جعفری، پلاكي قرار داشت كه اسماء خداوند و نام ائمه علیهم السلام حك شده و همراه آن پلاك، پارچه سبز متبرّک به ضريح امام حسين(ع) بود.

او به سرعت عازم محلي می شود كه لوازم شخصیِ استاد در آنجا قرار داشت. زمان رفت و برگشت، يك ساعت به طول می انجامد و ... هنگام ورود به اتاق استاد در بيمارستان، پرستار خبر فوت ايشان را می دهد.
وي بي تاب و متأثر از اين كه به موقع نتوانسته است درخواست پدر را اجابت كند، وارد اتاق مي شود. جسد استاد جعفری بر روي تخت، و پارچه سفيدي آن را پوشانده بود... او با چشماني اشكبار، پارچه سبز را به صورت پدر گذاشته، ناگهان محمدتقی جعفری چشمان خود را براي لحظاتي اندك باز نموده و پس از لبخندي پر معنا، چشمانش را برای همیشه مي بندد.


سرانجام محمدتقي جعفري پس از عمري تلاش و تكاپو، در تاریخ 25 آبان سال 1377 خورشيدي به رحمت ايزدي پيوست و در شهر مقدس مشهد در حرم مطهر امام رضا (ع) در دارالزهد مبارکه به خاك سپرده شد

تماس با ما

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

بلاگر فارسی

طراحی شده توسط Qwilm!. ترجمه شده به زبان فارسی مجتبی ستوده