مروري بر كتاب «گابريل گارسيا ماركز: يك زندگي»
كتاب" گابريل گارسيا ماركز: يك زندگي" كه به دنبال تحقيقي 17 ساله نوشته شده، يك شاهكار شگفتآور است: پيشكشي ظريف و هوشمندانه به مردي بسيار پيچيده و كليدي حياتي براي گشودن كار زندگياش.
به گزارش ايبنا به نقل از تلگراف، گابريل گارسيا ماركز موضوعي پيچيده براي يك بيوگرافينويس است. به عنوان رماننويسي كه سبك رئاليسم جادويي را به مردم شناساند، او هميشه بر درهمآميختگي مرز بين داستان و واقعيت تكيه كرده است. به عنوان يك شخصيت مردمي، او همواره استعداد شيطنتآميزي داشته و خود به عنوان موضوعي با كششها و ظرفيت درام مطرح بوده است.
همچنان كه «جرالد مارتين» در مقدمه كتاب استادانهاش درباره ماركز؛ كه اولين كتاب انگليسي چالش اصلي جرالد مارتين اين بود كه زندگي ماركز را از چنگ خيالپردازيهاي او رها كند زبان درباره بيوگرافي اين نويسنده كلمبيايي برنده جايزه نوبل است، مينويسد: «او هميشه علاقه داشت سبكي را كه ميتوانست داستان زندگياش را بگويد با آن گفته شود در كنترل داشته باشد و يا از چندين سبك استفاده كند؛ چنانكه هيچ سبك ديگري قابليت بيان مطلب را نداشته باشد.»
حتي خاطرات خود او با عنوان «زندگي براي داستانسرايي» (در ايران با عنوان «زندهام كه روايت كنم» ترجمه و منتشر شده است) كه در سال 2003 به زبان انگليسي منتشر شد، امكانات كمي را براي رسيدن به حقايق عميق در دسترس خواننده قرار مي داد. چالش اصلي جرالد مارتين اين بود كه زندگي ماركز را از چنگ خيالپردازيهاي او رها كند.
منبع بزرگ اسطورهشناسي مارتين از خلق «صد سال تنهايي» مثل يك روايت جادويي ياد كرده و در همان حال زندگي ماركز در مكزيكو سيتي و بردن خانوادهاش براي يك تعطيلات به كنار دريا را به «نخستين خط فناناپذيري كه از ناكجايي به سوي او آمد» ياد ميكند. يك درخشش ناگهاني. ماركز بلافاصله با ماشين دور زد، كارش را ترك كرد و 18 ماه بعد را صرف نوشتن در اتاقش كرد و فصلهايي از آن را براي دوستانش خواند. مارتين ميگويد او خيلي ساده، با جادو احاطه شده بود. در زماني كه كتاب كامل ميشد، ماركز و خانوادهاش در چنان فقري زندگي ميكردند كه مجبور شدند گرمكن خانه را گرو بگذارند و دستنويس او را براي ناشران پست كنند ماركز، كه از ميان آن همه اين داستانها بيرون تراويده، آن چيزي است كه او آن را به عنوان «كودكي اعجابانگيز» در كلمبياي كارائيبي توصيف ميكند. ماركز در شهر «آراكاتاكا» در شمال كشور و در آغوش پدربزرگ و مادربزرگ پيرش بزرگ شد؛ «ترانكوئيلينا» مادربزرگ فوقالعادهاش كه به واسطه يك نوع هيستري، دائما در خانهاش در حركت و جنب و جوش بود و پدربزرگ ارتشياش «كلنل نيكلاس ماركز»، كهنه سرباز جنگ و نقرهكاري كه بخشي از زندگياش سياه و مفتضح بود. هر دوي اين شخصيتها به شكل يا اشكال مختلف در داستانهاي ماركز به زندگي ادامه دادهاند.
زندگي خفقانآور در «آراكاتاكا» و تاريخ رنگارنگ خانوادهاش چنان با جهان رئاليسم جادويي او در هم تنيده است كه به نظر غيرممكن ميرسد بتوان در آن واقعيت و خيال را از هم تميز داد. وقايع دوران كودكي او در همه كارهاي اصلياش انعكاس يافته، از «عشق سال هاي وبا» كه بر اساس بخشي از زندگي واقعي والدينش شكل گرفته تا «وقايع نگاري يك مرگ پيش بيني شده» (در ايران نيز ترجمه و منتشر شده است) كه با الهام از مرگ خونين دوست دوران كودكياش شكل گرفته، از اين جملهاند. درست مثل شكل دادن به «ماكوندو» در شاهكارش «صد سال تنهايي» كه در سال 1967 آفريد ؛ آنجا كه به عنوان مثال از تجربه «نيكلاس ماركز» كه مسووليت 17 بچه نامشروع را برعهده گرفته بود و پس از به قتل رساندن يك مرد نزديك دهكده به آراكاتاكا بازميگردد، استفاده ميكند. به سبك يكي از بسيار قهرمانهاي محكوم به فنايش، او به ماركز جوان ميگفت: «نميداني كه يك مرده چقدر سنگين است.»
ماجراهاي اصلي دوران بلوغ و اوايل جواني او بسيار شبيه وقايع غلوآميز رمانتيك و پيچيده در رمز و راز است. شخصيت مشهور ماركز كه به دنبال موفقيت «صد سال زندگي خفقانآور در «آراكاتاكا» و تاريخ رنگارنگ خانوادهاش چنان با جهان رئاليسم جادويي او در هم تنيده است كه به نظر غيرممكن ميرسد بتوان در آن واقعيت و خيال را از هم تميز داد. وقايع دوران كودكي او در همه كارهاي اصلياش انعكاس يافته، از «عشق سال هاي وبا» كه بر اساس بخشي از زندگي واقعي والدينش شكل گرفته تا «وقايع نگاري يك مرگ پيش بيني شده» (در ايران نيز ترجمه و منتشر شده است) كه با الهام از مرگ خونين دوست دوران كودكياش شكل گرفته، از اين جملهاند تنهايي» شكوفا شد، از اجزاي اسرارآميز و مبهمي تشكيل شده است. رمان نويس ريزنقش كلمبيايي كه با پوشيدن پيراهنهاي گلدار و صندلهاي بدون بند و روباز نشان داده هرگز لباس پوشيدن به سبك كلمبياييها را ترك نكرده، خصوصا در مصاحبههاي دو پهلو و شيطنت آميز، متناوباً ضدحقيقت را حتي درباره مسايل تعيينكننده بيان ميكند.
در جريان توفان رسانهاي كه با انتشار رمان «صد سال تنهايي» او برخاست و او را در 39 سالگي به چهرهاي شناخته شده تبديل كرد، او گفت با اين كتاب، آزار ديده و همسرش مرسدس همه آن را نوشته و او فقط اسمش را زير آن امضا كرده است؛ زيرا اين كتاب «خيلي بد» بود.
او هرگز از دشمنيها و كينهجوييهاي ادبي فاصله نگرفت و مهمترين آنها هم بدون شك با دوست دوران جوانياش «ماريو بارگاس يوسا» رماننويس پرويي بود كه در اواسط دهه 70 صورت گرفت. اين درگيري پس از سالها عدم موافقت سياسي با يكديگر، رقابت حرفهاي و يك درگيري لفظي اسرارآميز با همسر سابق يوسا، كار را به آنجا رساند كه يوسا به عنوان يك بوكسور آماتور ماركز را با تنها يك ضربه به چانهاش نقش بر زمين كرد. اين دو رماننويس از آن زمان تا كنون هنوز از روبهرو شدن با يكديگر خودداري كردهاند.
فعاليتهاي سياسي ماركز هم همواره بزرگترين منبع مناقشه و ناهمخواني بوده و از زماني كه به شهرت دست يافته بود، در توصيفهاي مارتين به عنوان «دوره منتاقض فرهنگ پاپ و انقلاب پسا استعماري » ياد كرده است. او به عنوان يك حامي پرحرارت انقلاب كوبا باقي ميماند او هرگز از دشمنيها و كينهجوييهاي ادبي فاصله نگرفت و مهمترين آنها هم بدون شك با دوست دوران جوانياش «ماريو بارگاس يوسا» رمان نويس پرويي بود كه در اواسط دهه 70 صورت گرفت و با رهبر آن فيدل كاسترو دوستي ديرينهاي را شكل ميدهد.
از همان زمان او هميشه در پي نمايش عشق به شهرت و تحقق يافتن آرزويي بود كه در جستوجوي ثروت و قدرت برميآمد. اين استعداد غريب اوست كه ميتواند شخصيت مردم پسندش را به درستي به كار گيرد و خود را به سرآمد چهرههاي مشهور ادبي جهان تبديل كند.
خصوصاً مارتين اطلاعات دقيقي درباره اسطورهسازي او به دست ميدهد و اين امر را با جايگزين كردن لحن دقيق تحليلها با لحن پرهيبت تذكرهنويسي از بزرگان مقدس آشكار ميكند. مارتين از خلق «صد سال تنهايي» مثل يك روايت جادويي ياد كرده و در همان حال زندگي ماركز در مكزيكو سيتي و بردن خانوادهاش براي يك تعطيلات به كنار دريا را به «نخستين خط فناناپذيري كه از ناكجايي به سوي او آمد» ياد ميكند. يك درخشش ناگهاني. ماركز بلافاصله با ماشين دور زد، كارش را ترك كرد و 18 ماه بعد را صرف نوشتن در اتاقش كرد در جريان توفان رسانهاي كه با انتشار رمان «صد سال تنهايي» او برخاست و او را در 39 سالگي به چهرهاي شناخته شده تبديل كرد، او گفت با اين كتاب، آزار ديده و همسرش مرسدس همه آن را نوشته و او فقط اسمش را زير آن امضا كرده است؛ زيرا اين كتاب «خيلي بد» بود و فصلهايي از آن را براي دوستانش خواند. مارتين ميگويد او خيلي ساده، با جادو احاطه شده بود. در زماني كه كتاب كامل ميشد، ماركز و خانوادهاش در چنان فقري زندگي ميكردند كه مجبور شدند گرمكن خانه را گرو بگذارند و دستنويس او را براي ناشران پست كنند.
مارتين درخشانترين بخشهاي كتابش را آنجا شكل ميدهد كه به تجزيه و تحليل خود متنهاي او ميپردازد. خواندن داستانهاي اوليه ماركز به صورت بيوگرافي وار، كه از زماني نوشته شد كه او دانشجوي حقوق در بوگوتا بود و هنوز پاهايش در هوا بود و يك نثر صاحب سبك را جستوجو ميكرد و رمان پيرزومندانهاش «هيچكس به سرهنگ نامه نمينويسد» (اين كتاب نيز در ايران منتشر شده است) كه در جريان يك اقامت موقت در پاريس در دهه 50 نوشته شده بود، چشمگير است.
كتاب مارتين كه به دنبال تحقيقي 17 ساله نوشته شده، يك شاهكار شگفتآور است: پيشكشي ظريف و هوشمندانه به مردي بسيار پيچيده و كليدي حياتي براي گشودن كار زندگياش.
اين كتاب در تاريخ 20 اكتبر به قيمت 25 پوند و توسط انتشارات بلومزبري منتشر شد.
0 نظرات:
ارسال یک نظر